Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «جام جم آنلاین»
2024-05-08@16:49:17 GMT

انتقام

تاریخ انتشار: ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۶۶۵۹۳۷

حال ادامه ماجرا...
جمشید به سمت سروان آمد و روی صندلی مقابل او نشست.
سروان گفت: شما جمشید هستی؟ بچه‌ها گفتند مقتول با شما صمیمی‌تر بوده. چند وقته می‌شناسیش؟
جمشید گفت: مرتضی مثل برادرم بود.
یکدفعه بغض جمشید ترکید و بعد کمی آرام شد و گفت: ببخشید از دیروز حالم بده. هنوز نمی‌تونم باور کنم.
سروان پرسید: چند وقت بود می‌شناختیش؟
جمشید گفت: از روزی که آمدم اینجا با هم آشنا شدیم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

اما آن‌قدر رفیق شدیم که رفاقت‌مون به خونه زندگی‌هامون کشیده شد.
سروان گفت: آخرین بار که دیدیش یا باهاش حرف زدی کی بود؟
جمشید کمی فکر کرد و گفت: دو روز پیش همین جا دیدمش. اتفاقا زود هم رفت. گفت سالگرد ازدواجشونه می‌خواد خانومش رو غافلگیر کنه.
سروان پرسید: چه جوری؟
جمشید گفت: نمی‌دونم، چیزی نگفت.
سروان نکاتی را روی کاغذ یادداشت کرد و کارتی را به جمشید داد و گفت: اگه نکته‌ای به ذهنتون رسید با من تماس بگیرین.
جمشید گفت: حتما، چشم.
سروان و مهدوی از آنجا خارج شدند و به آگاهی بازگشتند و نتیجه تحقیقات را به سرگرد گزارش دادند.
سروان گفت: خیلی عجیبه. همه ازش تعریف کردن. با هیچ کسی هم مشکلی نداشته. پس قاتل کی می‌تونه باشه؟
سرگرد همچنان در فکر بود و گزارش تحقیقات را مطالعه می‌کرد. بعد گفت: توی محله‌ای که جسد پیدا شده هم دوباره برو تحقیق کن. شاید چیزی پیدا کنی.
سروان گفت: چشم.
سروان از اتاق سرگرد خارج شد و مهدوی را صدا کرد و با هم به محلی که جسد پیدا شده بود، رفتند. هرکدام سعی کردند با همسایه‌ها صحبت کنند. عکس مقتول را هم به همه نشان دادند. اما هیچ کسی او را نمی‌شناخت.
روز بعد سرگرد و سروان برای مراسم خاکسپاری مرتضی احدی به قبرستان رفتند. سرگرد از پشت عینک آفتابی همه را زیر نظر داشت. همسر مقتول و پسر کوچکش خودشان را روی مزار انداخته بودند و گریه می‌کردند. نگاه سرگرد به خانمی افتاد که گوشه‌ای ایستاده بود و دست دختربچه‌ای را گرفته و آرام گریه می‌کرد. رفتار این زن نظرش را جلب کرد و او را به دقت زیر نظر داشت. سروان به سمت سرگرد آمد و گفت: مورد مشکوکی ندیدم.
سرگرد با سر به آن زن اشاره کرد و گفت: اون خانومو می‌شناسی؟
سروان گفت: نه.
یکباره سروان جمشید را دید که به سمت آن زن رفت.
سروان گفت: اون مرد و می‌شناسم. جمشید رفیق مقتوله. پس حتما اون خانوم و دخترش خانواده‌اش هستن.
جمشید با اخم به همسرش نگاه کرد و دست او و دخترش را گرفت و کشید و از آنجا دور شدند. سرگرد همچنان به رفتار آنها دقت می‌کرد.
سروان پرسید: چیز مشکوکی دیدید؟
سرگرد گفت: با جمشید و زنش باید صحبت کنیم. بگو فردا بیان آگاهی.
صبح روز بعد جمشید و همسرش به آگاهی آمدند. جمشید وارد اتاق سرگرد شد و مقابلش نشست و گفت: من همه چیزو به همکارتون گفتم.
سرگرد گفت: خب منم می‌خوام بشنوم.
جمشید گفت: مشکلی نیست. شما بپرس من جواب می‌دم. فقط یه سوال دارم. چرا می‌خواین با همسرم صحبت کنین؟
سرگرد گفت: بخشی از تحقیقات ماست. خب از اول بگو که با مرتضی احدی چطور آشنا شدی؟
جمشید گفت: از همون روز اولی که هر دومون اومدیم شرکت با هم رفیق شدیم. مرتضی آدم خوش‌اخلاق و خوش‌مشربی بود. برای همین زود با هم دوست شدیم.
سرگرد پرسید: چطور شد این دوستی به خونه‌هاتون کشیده شد؟ رابطه همسراتون با هم چطور بود؟
جمشید گفت: خیلی خوب. اونا هم زود با هم دوست شدن.
سرگرد گفت: توی این سال‌ها که باهاش دوست بودین متوجه مشکلی نشدین؟ مثلا این که این اواخر با کسی اختلاف داشته باشه.
جمشید گفت: نه، مرتضی اصلا دشمن نداشت. بنده‌خدا خواهر و برادر هم نداشت. پدر و مادرشم توی زلزله کشته شده بودن. آدم دردکشیده‌ای بود. برای همین با کسی مشکلی نداشت.
سرگرد گفت: خودتون چطور؟ با هم اختلاف داشتین؟
جمشید گفت: نه، ما مثل برادر بودیم.
سرگرد پرسید: دو شب پیش، نیمه‌های شب کجا بودین؟
جمشید لبخند زد و گفت: ای بابا آدم متاهل نصفه شب کجا باید باشه؟ پیش خانواده‌ام.
سرگرد خودکارش را روی میز انداخت و گفت: باشه اگه چیزی یادتون اومد به ما خبر بدین. شما بفرمایید بیرون و به همسرتون بگین بیاد داخل.جمشید از روی صندلی‌اش بلند و از اتاق خارج شد. به سمت همسرش رفت و با او کمی پچ‌پچ کرد. بعد همسرش سر تکان داد و وارد اتاق شد.

 

منبع: جام جم آنلاین

کلیدواژه: داستان جنایی انتقام قتل سروان گفت جمشید گفت سرگرد گفت

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت jamejamonline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «جام جم آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۶۶۵۹۳۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

انتقامی که بازیگر معروف ترکیه از معلمانش گرفت

یک بازیگر معروف سریال‌های ترکیه‌ای انتقام عجیبی از معلمان دوره تحصیلش گرفت.

به گزارش اعتمادآنلاین، رسانه‌های عربی نوشتند: «چاغلار ارطغرل» اعلام کرد در اقدامی انتقام‌جویانه نسبت به رفتاری که معلمانش در دوره ابتدایی با او داشتند، مدرسه‌ای را که در آن تحصیل می‌کرده ویران کرده است.

ارطغرل با انتشار تصویری در اینستاگرام خود اعلام کرد: مدرسه ابتدایی‌ای را که در آن تحصیل می‌کرده خریداری و در اقدامی انتقام‌جویانه نسبت به رفتار معلمانش که او را در دوره تحصیل تنبیه و کتک می‌زدند، ویران کرده است.

او نوشت: معلمان مدرسه ابتدایی‌ام مرا کتک می‌زدند، به همین خاطر من مدرسه را خریداری و به طور کامل ویران کردم، هیچ چیز هم به جای آن نخواهم ساخت.

کانال عصر ایران در تلگرام

دیگر خبرها

  • دورتموند انتقام بارسا را از پاریس گرفت (عکس)
  • آماده‌ترین نسخه این لژیونر در خدمت تیم ملی و پائز
  • «سروان شوذب مشکینی» زیر تیغ نقد
  • ترک‌خوردگی‌ها و فرونشست عجیب نقش جهان
  • پرسپولیس با این 4 ستاره عوض می‌شود
  • پسر روانی مادر پیرش را کشت و آتش زد / «صدایی از من می‌خواست از مادرم انتقام بگیرم»
  • تبریزی از تکرار این بازی متنفر است!
  • (ویدئو) خلاصه بازی لیورپول ۴ - ۲ تاتنهام؛ انتقام بازی رفت گرفته شد
  • پاسخ غیرمنتظـره علی مطهری به جنجال اخراج دختر دف‌نـواز | فیلـم
  • انتقامی که بازیگر معروف ترکیه از معلمانش گرفت